دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
بازدید ها | 1 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 124 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 61 |
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
سرمایه اجتماعی
تاریخچه سرمایه اجتماعی
دغدغه تنزل روابط اجتماعی، از جمله موضوعاتی است که به کرات در جامعهشناسی کلاسیک و معاصر به چشم میخورد. به نظر زیمل نتیجه چنین شرایطی، ناپایداری روابط و کاهش اعتماد اجتماعی است. این ایده تنزل روابط اجتماعی نخستین، همچنان در کانون توجه جامعهشناسان قرار دارد. جامعهشناسان معاصر برای بررسی کمیت و کیفیت روابط اجتماعی از مفهوم سرمایه اجتماعی بهره جستهاند (شارعپور، 1380؛ 120).ریشه کار صاحبنظران این نظریه را باید در تئوریهای کلاسیک جامعهشناسی جستجو کرد. در واقع سرمایه اجتماعی سابقه تاریخی زیادی دارد و جامهای نو برای تئوریهای قدیمیتر به شمار میرود. جامعهشناسان اولیه درباره انتقال از گمینشافت[1] به گزلشافت[2] با تأثیر زندگی شهری در حیات انسانی نظرات فراوانی ابراز داشتهاند. به نظر زیمل[3] فرایندهایی نظیر تقسیم کار فزاینده، عقلانیت مفرط، سلطه روزافزون و نظایر آن سبب پیدایش افسردگی و احتیاط در روابط اجتماعی موجود در کلان شهر شده است، در حالت دلزدگی فرد قادر نیست تفاوتها را دریابد. برای چنین فردی همه انسانها در یک سطح و بدون تمایز ظاهر میشوندو در چنین شرایطی اهمیت زندگی از بین میرود. تمام امور و فعالیتها یکنواخت میشود و رضایت از زندگی کاهش مییابد. به موازات افزایش افراد و تراکم فیزیکی، روابط چهره به چهره کارکرد خود را از دست داده و جای خود را به روابط دیگری میدهند. به نظر زیمل، نتیجه چنین شرایطی ناپایداری روابط و کاهش اعتماد اجتماعی است (همان؛ 120).
همزمان با کار زیمل، دیدگاه جدیدی نسبت به روابط اجتماعی بعنوان منبعی از معنا و نظم در کار جامعهشناس پیشکسوت فرانسوی امیل دورکیم[4] آشکار گردید.دورکیم این اندیشه را بابحث گذار طولانیمدت از همبستگی مکانیکی[5] به ارگانیکی[6] مطرح کرد. برای او در گذشته انسجام از نوع مکانیکی بوده به خاطر این که آن فاقد قوه تفکر و از روی عادت و مبتنی بر الزمات و ساختار ثابتی از ارباب و رعیت بوده است. در این ساختارهمه از پایگاه و موقعیت خودوهمچنین موقعیت دیگران باخبر بودند و بعلاوه همه مردم عقاید یکسانی دارند که بر پایه مذهب است امادر انسجام ارگانیکی ساختار اجتماعی، ساختاری پیچیده است و تقسیم کار پیشرفتهای دارند (یان کرایب، 1382؛ 127).
همانطور که مشخص است در نگاه دورکیم نیز در روند گذار از جوامع مکانیکی به ارگانیکی شاهد نوع تغییر در نوع روابط افراد جامعه هستیم. بطوری که در جوامع ارگانیکی به دلیل ارتباط مستقیم و چهره به چهره فرد میزان مراودات و ارتباط افراد با یکدیگر بیشتر بوده لذا سرمایه اجتماعی نیز بیشتر بوده است. بطوری که وی در بررسی خود بین خودکشی و همبستگی اجتماعی نوعی رابطه را بیان میدارد و میگوید که خودکشی در دورههای تغییر اجتماعی افزایش مییابد که ناشی از سست شدن بافت اجتماعی و تضعیف پیوندهای اجتماعی است.
در نظر مارکس[7] نیز آگاهی طبقاتی پرولتاریا -به طبقه برای خود- منجر به انسجام درونی شده که در نتیجه خودآگاهی از استثماری است که توسط سرمایهدارانی بوجود آمده است که این انسجام بعنوان یک منبع سرمایه اجتماعی در واکنش به موقعیتی نشان دادن یک طبقه از مردم ناشی میشود.
همچنین الکسی دوتوکویل[8] در تشریح دموکراسی آمریکا به نقش زندگی انجمنی و نقش آن در پیشرفت اقتصادی آمریکا اشاره دارد. از نظر وی انجمنهای داوطلبانه یک چسب اجتماعی ایجاد کرده که به پیوستگی آمریکاییها کمک کرده در حالی که در اروپا پیوندهای رسمی موقعیت و تکلیف در قالب روابط سنتی و سلسله مراتب افراد را در کنار هم نگه میداشت (فیلد، 1388؛ 13)به اعتقاد وی زندگی انجمنی یکی از شالودههای مهم نظم اجتماعی در یک نظام به نسبت باز است و میزان بالای تعهد مدنی، از بروز استبداد جلوگیری کرده و به مردم آموخته که چطور در زندگی مدنی همکاری نمایند.
در یک نگاه کلی، میتوان گفت که نویسندگان کلاسیک در پی درک این موضوع بودند که چگونه انسانها ساختارهای اجتماعی پایدار و الگوهای رفتاری را در جهانی که به نظر آنها شهری شدن، صنعتی شدن، عقلانیت عملی پایههای سنتی نظم از جمله عادت، ایمان، اطلاعات بدون فکر را از بین بردهاند ایجاد نمایند. با این حال بطور دقیق به حوزههایی که مفهوم سرمایه اجتماعی به آنها اشاره دارد توجه نکرده یا حداقل به تفصیل آنها را بررسی ننمودهاند. لذا اصل مفهوم سرمایه اجتماعی در مقاله شخصی به نام هانیفن[9] در سال 1916 که در آموزش و پرورش ایالت ویرجینیای آمریکا خدمت میکرد بکار گرفته شد. از نظر وی سرمایه اجتماعی شامل داراییهایی است که در زندگی روزانه افراد وجود دارند و به ابعادی مانند: حسن نیت، رفاقت، دوستی و همدردی میان افراد و خانوادهها اشاره دارد (غفاری، 1388؛ 80). پس از آن تا حدود نیم قرن این نظریه مسکوت ماند تا آنکه جین جاکوب[10] در اواخر در سال 1961 در اثر خود بنام «مرگ و زندگی در شهرهای بزرگ آمریکا» درباره آن بحث کرد. وی سرمایه اجتماعی را شبکههای اجتماعی فشردهای میداند که در محدودههای قدیمی شهری در ارتباط با حفظ نظافت، عدم وجود جرم و جنایت خیابانی و دیگر تصمیمات در خصوص بهبود کیفیت زندگی در مقایسه با نیروهای حفاظتی و پلیس مسئولیت بیشتری از خود نشان میدهند. وی خاطرنشان میسازد که "شبکهها، سرمایه اجتماعی غیر قابل جایگزین برای شهر هستند هر وقت که این سرمایه به هر دلیلی از بین رفت درآمد ناشی از آن نیز از بین میرود و این درآمد برنمیگردد مگر این که سرمایه جدیدی به آهستگی و به گونهای غیرقابل پیشبینی جمع شود (به نقل از دلفروز، 1387؛ 99). گلنلوری[11] اقتصاددان و ایوان لایت[12] جامعهشناس اصطلاح سرمایه اجتماعی را در دهه 1970 برای توصیف مشکل توسعه اقتصاد درونشهری بکار بردند.
اولین توضیح و تفسیر یکپارچه از این اصطلاح توسط بوردیو و در سال 1972 انجام شد. وی در تعریف خود از سرمایه اجتماعی تأکیدش بیشتر بر روی شبکههای اجتماعی است که دسترسی به منابع گروهی را فراهم میکنند. در دهه 1980 جیمز کلمن فصل مهمی از کتاب خود با نام «بنیادهای نظریه اجتماعی» را به بحث سرمایه اجتماعی اختصاص داد و در سراسر این کتاب نیز به توضیح عناصر و اجزای آن پرداخت. در دهه 1990 مفهوم سرمایه اجتماعی توسط بانک جهانی و کتاب «بولینگ تنهایی»[13] رابرت پوتنام معروف شد (پیراهری، 1388؛ 111-110). طی سالهای 1990 به این سو مفهوم و نظریههای سرمایه اجتماعی با استقبال قابل توجه اندیشمندان و محققان رشتههای مختلف علوم اجتماعی مواجه شده است. بطوری که تعداد مقالات علمی مربوط به سرمایه اجتماعی قبل از سال 1981 در مجموع 20 مقاله، از سال 1991 تا 1995 به 109 مقاله و از 1996 تا مارس 1999 به تعداد 1003 مقاله رسیده است (جان فیلد، 1388؛ 11) و هماکنون سرمایه اجتماعی بدلیل ماهیت و محتوایی که دارد تقریباً با تمامی موضوعات و مسائل مطرح در حوزه انسانی و اجتماعی ارتباط پیدا میکند و توانایی سازماندهی جمعی مشارکتی و داد و ستد داوطلبانه برای حل مشکلات گروهی یا عمومی را به حداکثر میرساند.
کاواچی و برکمن[14] در بررسیهای خود به این نتیجه رسیدند :«افرادی که از لحاظ اجتماعی منزوی هستند از نظر سلامت روانی در وضعیت مطلوبی بسر نمیبرند. شبکههای اجتماعی کوچکتر، روابط خویشاوندی کمرنگتر و دریافت حمایت اجتماعی اندک باعث ایجاد افسردگی و یأس در افراد میشود» .(به نقل از آرمان، 1390؛ 58) همچنین کلمن بیان میدارد که سرمایه اجتماعی بر بیماری یا سلامت هر جامعه تأثیرگذار است. جوامعی که میزان سرمایه اجتماعی آنها به هر دلیل کاهش یابد با گسیختگیها و شکافهای شگرفی روبرو میشوند (کلمن، 1377؛ 485). یکی از مطالعاتی که در سطح خانواده صورت گرفت نشان میدهد که سرمایه اجتماعی احتمال فقیر بودن یک خانواده را در 36/7 درصد کاهش و در مقابل احتمال ثروتمند شدن را در بین ثروتمندان فقط 4 درصد افزایش میدهد (به نقل از مویدفر، 1387؛ 3). بنابراین ایده اصلی سرمایه اجتماعی این است که خانواده، دوستان و همکاران و آشنایان فرد دارایی مهمی را تشکیل میدهند که میتوان به هنگام بحران از آن استفاده کرد.به تعبیر پورتس[15] در حالی که سرمایه اقتصادی در حساب بانکی افراد و سرمایه انسانی در مغز افراد قرار دارد سرمایه اجتماعی در درون ساختار روابط یافت میشود. برای برخورداری از سرمایه اجتماعی فرد باید با دیگران ارتباط داشته باشد در واقع همین دیگران هستند که منبع واقعی برخورداری از مزایا و امکاناتاند. (شارعپور، 1387؛ 251)
نارایان و پریتچت[16] در بیان اهمیت سرمایه اجتماعی و تأثیرگذاری آن بر بازدهها 5 ساز و کار را بیان میدارند: (گراهام هابز، 2000؛ 2)
ارتقا توانایی جامعه در نظارت بر عملکرد دولت
افزایش امکانات برای کنش مشارکتی جهت حل مشکل
تسهیل انتشار نوآوریها
کاهش مشکل کمبود اطلاعات
افزایش بیمه غیررسمی
برخی از دلایل و کارکردهای مثبتی که موجب مطالعه و توجه به سرمایه اجتماعی گردیده است از قرار زیرند:
-افزایش سلامت روانی افراد از طریق فراهم آوردن حمایتهای عاطفی و روانی، کاهش عوامل استرسزا، کاهش حوادث زندگی مانند از دست دادن شغل. (لهساییزاده، 1386؛ 162)
- از نظر پاتنام تقویت هنجارهای مستحکم بده و بستان (از طریق افزایش هزینههای بالقوه جدا شدن) تسهیل جریان اطلاعات از جمله اطلاعات مربوط به شهرت کنشگران و تجسم موفقیتهای گذشته که به تحقق کنش جمعی کمک میکند .(جان فیلد، 1386؛ 5)
- سرمایه اجتماعی خصوصاً در شکل جمعی آن، هنجارهای همیاری، اعتمادمیتواند افراد جامعه را در حل مشکل کنش جمعی یاری برساند و در آن صورت همه افراد جامعه از برکات آن برخوردار گردند.
[1]- Gemeinschaft
[2]- Gessellschaft
[3]- George simmel
[4]- Emile Durkheim
[5]- Mechanical Solidarity
[6]- Organical solidarity
[7]- Karl Marx
[8]- Alexis de tocqueville
[9]- Hanifan
[10]- Jine jacob
[11]- Glen Loary
[12]- Iven Light
[13]- Bowling alone
[14]- Kawachi & Berkman
[15]- Portes
[16]- Narayan & Pritchett
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
بازدید ها | 2 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 41 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 25 |
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
کیفیت زندگی[1]
تاریخچه
علاقهمندی به بررسی عوامل موثر بر خشنودی و رفاه انسان پیشینهی طولانی در تاریخ زندگی بشر دارد. در واقع این که چگونه باید و میتوان زیست تا بهترین منفعت را از زندگی کسب کرد شاید به قدمت قابلیت آدمی برای اندیشه در مورد آینده و عبرت گرفتن از گذشته باشد. با این حال اگر بخواهیم یک دوره تاریخی خاصی را به عنوان نقطه شروع مشخص سازیم باید ردپا و تاریخچه مفهوم کیفیت زندگی را ماند بسیاری از علوم به یونان باستان نسبت داد. ارسطو در 385 سال قبل از میلاد مسیح از رابطه بین کیفیت زندگی هنگام شادی و ارزشهای ذهنی افراد سخن میگوید. در عین حال به تفاوت مفهومی شادی در افراد مختلف پرداخته است و بیان داشته که سلامتی که باعث شادی در یک فرد بیمار میشود با ثروت که فرد فقیری را شاد میکند یکسان نیست و بطور مشخص بیان داشته که شادی نه تنها برای افراد مختلف معانی متفاوتی دارد بلکه برای یک فرد نیز در شرایط متفاوت معنی یکسانی نخواهد داشت (نجات،1387؛57) .اما در خصوص این که چه کسی اولین بار بطور اخص به بررسی در اینباره پرداخته اختلاف نظر وجود دارد. به روایتی اولین اثر مهم درباره کیفیت زندگی از اگبرن[2] میباشد که درباره حیات روستایی درباره ایالات متحده نوشته شده است ( نوغانی، 1387؛ 112). همچنین آوردهاند که آرتورسیسیل پیکو[3] در اثر خویش بنام« اقتصاد رفاه» برای اولین بار به این مقوله پرداخته که بیشتر به شاخصهای مادی کیفیت زندگی توجه داشته ولی در اواخر دهه 1950 با توجه به ابعاد غیر مادی آن مجدداً توسط گالبرایت[4] مطرح شده است(فرخی،1387؛5).
اما آنچه که مشخص است آن است که توجه به مقوله کیفیت زندگی محصول قرن بیستم است.کیفیت زندگی از جمله مسائلی است که ابتدا باگسترش همه جانبه تکنولوژی و فرآیند صنعتی شدن در کشورهای غربی مورد توجه اندیشمندان قرار گرفت بعد از جنگ جهانی دوم، گسترش روزافزون فرایند صنعتی شدن که خود را با تولید انبوه کالاها و خدمات متنوع در بعد کمی نشان میدهد مشکلات زیادی برای بشر به همراه آورد. زیرا علیرغم اینکه کالاها و فرآوردهها و تسهیلات زندگی مادی به وفور در جامعه تولید و فراهم شده بوداماجامعه انسانی ازلحاظ جنبههای بومشناختی وروانشناختی با مسائل فراوانی همچون آلودگی هوا، تخریب محیط زیست و به تبع آن فشارهای روحی و روانی روبه شد و شرایط زندگی بشر چندان مطلوب نبود لذا همینامر اندیشمندان را بر آن داشت تا به نقدوارزیابی هدفهای رشد و توسعه و توجه به مقوله کیفیت زندگی به عنوان راهحلی برای ارتقاء شرایط زندگی وبهبودکیفی انسان بپردازند چرا که این عدم توجه سبب کاهش رضایتمندی از زندگی در بین شهروندان و در نتیجه تحلیل رفتن نیروی انسانی مولد و توانمندخواهد شدو پایین بودن سطح کیفیت زندگی یکی از عوامل که در افزایش آسیبهای اجتماعی می باشد. از جمله واکنشها در مقابل پیامدهای رشد اقتصادی مبتنی بر صنعتگرایی خشن و تولید ناخالص انتشار گزارش هشدار دهنده باشگاه رم در سال 1972 است که به پیامدهای تباهی منابع تجدیدناپذیر محیط زیست، پیامدهای منفی ناشی از رشد اقتصادی نظیر گسترش فقر، پیامدهای شهرنشینی، افزایش بیرویه جمعیت، بحران اقتصادی انتقاد شده است .در واقع توجه به مقوله کیفیت زندگی واکنشی بود علیه چیرگی شاخصهای اقتصادی و بازتابی از آگاهی بشر نسبت به محدودیتهای رشد و جنبههای تباهی آور صنعتی شدن که بنیادیترین شکل این خودآگاهی ، بعد منابع طبیعی یا بعد محیط زیست انسان است.
« قهر وغلبهایی که از سوی بشر بر طبیعت و محیط زیست اجتماعی او تحمیل میشود فرآیند بیماری و شری است که وجدان بشر اینک بر ضدآن برانگیخته شده و مفهوم ناپرورده کیفیت زندگی بازتابی است فکری از این برانگیختگی واعتراض بشر»( نراقی، 1357؛13).
اهمیت توجه به مواهب طبیعی و عدم تخریب آنها و نقش آن در زندگی بشربه جایی رسیده بود که ژیسکاردستین برای رسیدن به ریاست جمهوری فرانسه، از آن به عنوان یک مساله اساسی در برنامههای انتخاباتی یاد کرد و نام « وزارت حفظ محیط زیست» را به « وزارت کیفیت زندگی» تغییر داد.( همان ؛5) توجه به طبیعت یکی از جنبههای مهم کیفیت زندگی است ولی صرفاً شامل توجه به اکوسیستم نمیشود بلکه حراست از وجود انسان و شرایط زندگی وی نیز باید مدنظر قرار بگیرد.به همین روی بازنگری در برنامههای توسعه که تا آن زمان رسیدن به رشد اقتصادی به عنوان هدف توسعه تصور میشد امر ضروری به نظر میرسید چرا که جریان رشد و توسعه اقتصادی بخودی خود به رفاه اجتماعی و زندگی بهتر برای اقشار جامعه نمیانجامد و نباید آنرا به عنوان هدف غایی توسعه در نظر داشت شاخصهایی که بهبود وضعیت اقتصادی را گزارش میدهند بیشتر زندگی اقتصادی را میسنجند در حالی که احساس مردم از امکانات و دستاوردها وجهی ذهنی است که شاخصهای متفاوتی را میطلبد(اشرف، 1380؛ 57). از سوی دیگر بین کیفیت زندگی و پیشرفت اقتصادی رابطهای خطی برقرار نیست. این دو مفهوم تا نقطهای، همسو و همجهت حرکت میکند و آن نقطهای است که حداقل شرایط مطلوب مادی برای زیست انسان فراهم شده باشد ولی از آن به بعد نمیتوان انتظار داشت که تامین نیازهای اقتصادی به بهبود کیفیت زندگی کمک کند.- در صفحات بعد در خصوص انتقادات وارده بر شاخصهای مادی بویژه تولید ناخالص ملی، بطور مفصل بحث خواهد شد- به تدریج با توسعه دولتهای رفاهگستر و اجرای برنامههای رفاهی و نقش بیشتر مردم در حیات اجتماعی و سیاسی، بهبود شرایط و کیفیت زندگی در اولویت قرار گرفت و از این زمان به بعد رشد وتوسعه اقتصادی نه بعنوان هدف نهایی توسعه بلکه بعنوان ابزاراساسی برای هدف اساسی جامعه که همان رفاه اجتماعی و اعتلای کیفیت زندگی است پذیرفته شد ،توسعه پایدار و کیفیت زندگی دو روی سکهاند، برنامهریزی همهجانبه در زمینه توسعه در جهت بهبود کیفیت زندگی است. گزارش برنامه توسعه انسانی سازمان ملل نیز در سال 1994، رشد اقتصادی را به عنوان یک وسیله تلقی میکند و هدف را توسعه انسانی پایدار میداند یعنی توسعهای که طرفدار مردم و در جهت برطرف کردن نیاز مردم باشد (معمار زاده، 1374؛6).
[1]-Quality of life
[2]-Ogburn
[3]-A.C.pigou
[4]-J.K.Galbraith
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
بازدید ها | 1 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 85 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 53 |
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
نظریه های موجود در تبیین اعتیاد
اعتیاد به الکل و مواد مخدر در طی قرن ها متمادی وجود داشته و مشاهده گران همواره در باره ی سبب شناسی و پویایی آن نظریه پردازی کرده اند.اعتیاد به این مواد،افراد را در هر سنی به دام انداخته است و با توجه به اهمیت موضوع مصرف از الکل و تنباکو ،کوکائین،ماریجوانا و دیگر مواد اعتیاد آور،برخی از پزشکان ،روان شناسان،روان تحلیل گران و روان درمانگران بر آن شده آند که انگیزش افراد به سمت استفاده از الکل و مواد مخدر و همچنین پویایی آن را در میان خانواده ها توصیف نمایند.
در نیمه دوم قرن حاضر تحقیق در باره ی اعتیاد و به ویژه در زمینه زیست شناختی اعتیاد و الکلیسم به میزان قابل توجهی افزایش یافته است .در همین راستا،شاهد گسترش وسیع درمان و الگوهای درمانی نیز هستیم که همگی بر اثر توصیف بیماران معتاد شکل گرفته است.اگر چنین توصیف های روان شناختی صحیح باشند پس حاوی بینش و آگاهی های با اهمیتی هستند که باید حفظ شده و با مفاهیم زیست شناختی جدید آمیخته شوند.
از الگو هایی که اخیرا در زمینه بررسی علت شناسی اعتیاد فعالیت زیادی را داشته است الگوی زیستی روانی است که علم پزشکی با آن سرو کار دارد.اما عملیاتی کردن چنین الگویی سخت و چالش بر انگیز است.یک روان شناسی جدید-روانشناسی که آگاهی های قدیمی زیست شناسی جدید و پویایی های خانواده گروه را با یکدیگر ترکیب می کند-این چالش را تسهیل کرده و اساس روانپزشکی اعتیاد را شکل می دهد.لذا به همین منظور در اینجا دیدگاه ها و نظریه های مختلفی را در زمینه علت شناسی اعتیاد مورد بحث قرار می دهیم تا مقاصد فوق را جامعه عمل بپوشانیم.
نظریه های روان تحلیل گری
قرن بیستم با تولد روان تحلیل گری و رشد سریع نظریه های روان تحلیل گرانه آغاز شد و نظام های روان شناختی بر اساس اطلاعات جمع آوری شده در جلسات تداعی آزاد و تفاسیر آن مبتنی بود و این محصولات نظریه های فروید،یونگ و دیگران را شکل می داد.
نمونه ای از این مکتب ها ی کلاسیک متعلق به هانت[1] و بارنت(1971) [2]بود که اعتیاد و الکلیسم را توصیف می کرد.هانت جنبه ناسازگارانه رفتار معتاد به الکل و گذر وی از واقعیت به دنیای خیال را مورد تا کید قرار داده است.به نظر وی واپس روی [3]به عالم خیال،متعاقب لایه های رشد روانی توام با اعتیاد به الکل و مستی های مکرر،روی می دهد و این واپس روی تا مرحله دهانی ادامه می یابد.او همچنین معتقد است مکانیسم فرافکنی [4]از ویژگی های همه افراد الکلی است.وقتی نوشیدن زیاد و ناسازگارانه شروع می شود،یک چرخه معیوب خود تنبیهی[5]،خود تنبیهی برون ریزی شده[6]،و تنبیه حاصله از محیط ایجاد می شود و منجر به اجتناب از نوشیدن می گردد.
بارنت نظر متفاوتی داشت.وی روی گرایش روان شناختی به استفاده از مواد تاکید می ورزید و اشتیاق به مواد را به عنوان یک بیماری تلقی می کرد و آنرا خوی دارویی [7]عنوان می کرد. او در جریان بررسی های خود یک عنصر زیست شناختی (تحمل[8] نسبت به شنگولی[9]) را شناسایی کرد و به نظر وی در رشد رژیم خوی دارویی (حالتی که در آن مواد برای تنظیم افسردگی مورد استفاده قرار می گیرد که این افسردگی موقع بروز احساس گناه و انتقاد از محیط در اثر مصرف مواد بدتر می شود)تاثیر دارد.رادو عقیده داشت
که اعتیاد یک اختلال خود شیفتگی [10]است که در آن خود [11]با لیبیدو ی [12]بیش از حد طبیعی سرمایه گذاری می شود.او تلاش مایوس کننده فرار از ملامت به وسیله مواد و نیز ترس از اینکه مواد در انجام این وظیفه با شکست مواجه خواهند شد،را تشخیص داد.به علاوه عقیده داشت که سبب شناسی اعتیاد با استناد به لیبیدو به طور نزدیکی با سطح رشد دهانی و میزان همجنس گرایی [13]رابطه دارد که اولی از رشد واپس روی با تثبیت شده [14]و دومی از انحراف رشد ناشی شده است.
در دهه های 1970مصرف الکل و مواد و نیز وابستگی به الکل و مواد فراگیر شد و تقاضا برای درمان این اختلال ها گسترش یافت. در این زمینه آزمایشهای متعددی انجام شد.اما خط بین سلامت و وابستگی آسیب شناختی همچنان تاریک و پیچیده می شد.به همین منظور فهم کسانی که مواد مصرف می کردند برای روشن شدن مشکلات پژوهشی اهمیت خاصی یافت.. در این سال ها وارمسر[15] و خانتزیان [16](1989)بیش از هر نظریه پرداز دیگری توصیف های رهنمون گری در مورد اعتیاد را مهیا ساختند.
وارمسر عناصر اصلی آسیب شناختی روانی یک فرد معتاد به مواد را مشخص کرد.قبل از هر چیز،فرض او بر این بود که آسیب شناسی روانی شدید در آنهایی که وابستگی مزمن به مواد پیدا کرده اند،از اول وجود داشته است. او تصور می کرد برای اینکه درمان موثر باشد.باید ابتدا این مشکلات درونی را فهمید. او همچنین معتقد بود که روان درمانی تنها در مانی است که می تواند در مورد افراد معتاد موثر باشد.وارمسر با ظرافت خاصی دیدگاه روان تحلیل گری را در توصیف آنچه او آن را چرخه معیوب در مصرف وسواس گونه مواد نامیده است،به کار می برد.این چرخه با یک بحران شدید خود شیفتگی شروع و به یک واپس روی منتهی می شود که خود این واپس روی از ناتوانی معتاد در کنترل عاطفه شدید خود ناشی می شود.
وارمسر با الهام از کارهای راسکین[17]و کریستال ،پویایی واپس روی عاطفه اضمحلال دفاع عاطفه را که هسته آسیب شناسی فرد معتاد است ،مورد بررسی قرار می دهد.به نظر وی مصرف مواد،تلاشی برای سازش با ترکیب احساسات دردناک می باشد.
خانتزیان(1989) جهت مشابهی را بر می گزیند و بر عاطفه و دفاع های کشاننده ای متمرکز می شود و می خواهد بفهمد که شخص چگونه با عاطفه و کشاننده های شدید خود رفتار می کند..او به تفسیر کوهوت [18]توجه می کند و عقیده دارد که مواد به صورت جابه جایی دفاع ها در ساختار روانی عمل کرده و به معتاد کمک می کند تا با خشم ،شرم،آسیب و تنهایی کنار بیاید.او این دفاع ها را به منزله نقص های من در مراقبت از خود و خود نظم دهی معرفی می کند.نیاز های شخص سرکوب و انکار می شوند تا شخص از خطر و آسیب خود شیفتگی اجتناب ورزد.وقتی خواسته ها رد شدند ،با یأس مواجه گشته و یا مورد غفلت واقع شدند،شخص احساس پوچی و خالی بودن می کند.در این حال نحوه درمان متضمن کنترل بر اعتیاد و رفتار تخریبی حاصله با استفاده از موسسات و و با تجویز دارو و ارتباط انسانی خواهد بود.برای خانتزیان،رواندرمانی بر خود کمبودی [19]متمرکز است.زیرا این نقص معنا دار مستعد استفاده از مواد می کند که آن هم به نوبه خود سبب می شود شخص برای درمان خود از آن مواد استفاده کند.
[1]. Hunt
[2]Barnett
[3] Regression
[4] Projection
[5] Self punishment
[6] Projected self punishment
[7] pharmacothymia
[8] Ttolerance
[9] Euphoria
[10] Narcisstic
[11] Self
[12]Libido
[13] Hemosexuality
[14]Fixated
[15] Wurmeser
[16] Khantezian
[17] Raskin
[18] Kuhat
[19] Self care
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
بازدید ها | 1 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 69 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 36 |
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
ابراز وجود
ابراز وجود:تعریف و مولفه های آن
ابراز وجود هسته رفتار بین فردی و کلید روابط انسانی به ویژه در جوامع فرد گرا است(جرالد و گاتوس،1999؛نقل از هارجی[1] و دیکسون[2]،2008).
ابراز وجود به توانایی فرد در بیان و دفاع از عقاید،علاقه مندی ها و احساسات خود به نحوی شایسته و بدون اضطراب اطلاق می شود(ولپی[3]،1973نقل از حاج حسنی 1383)
ابراز وجود شکلی از ارتباطات است که به عنوان حمایت شخص از حقوق شخصی اش بدون نادیده گرفتن و یا تخریب حقوق دیگران تلقی می شود.در رفتار ابراز وجود فرد به بیان تفکرات،احساسات و باورها به شکلی مستقیم و صادق می پردازد.ابراز وجود سبب ایجاد توانایی در پایه گذاری روابط بین شخصی سالم به عنوان یک مهارت اجتماعی می شود.بنابراین ابراز وجود به عنوان یک مهارت اجتماعی نقشی مهمی را در روابط اجتماعی بازی می کند(کپاران[4] و همکاران،2009،نقل از ملک پور،1383).
توانایی اکتسابی ابراز وجود احساسات و برتری های فرد او را قادر می سازد به نفع خود عمل کند،بدون هر گونه اضطرابی روی پای خود بایستد احساسات واقعی خود را صادقانه ابراز نماید و با توجه به حقوق دیگران حق خود را بگیرد و به حقوق و شخصیت دیگران نیز احترام بگذارد(البرتی[5] و امونز[6]،1982نقل از ساندرز،2000).
طبق دیدگاه های متداول در جامعه فرد گرا،رفتار ابراز وجود مندانه منجر به ایجاد تساوی در ارتباطات انسانی می گردد و فرد را قادر می سازد تا بر اساس علایقش عمل کتد(آلبرتی وامونز،2001،نقل از هارجی و دیکسون،2008).
به اعتقاد لانگ[7] و جاکوبوسکی[8](1972،نقل از هارجی و دیکسون،2008)ابراز وجود شامل اصرار و پافشاری بر حقوق فردی و بیان افکار،احساسات و باورها به صورت مستقیم،صادقانه و به طریقی مناسب است،به گونه ای که به حقوق افراد دیگر نیز احترام گذاشته شود.همچنین ابراز وجود یک ویژگی رفتاری است که مشخصه آن رفتار اجتاعی مثبت به منظور دفاع از حق یا رسیدن به حق است.ابراز وجود را باید به صورت یک طیف در نظر گرفت که در یک سوی آن رفتار منفعلانه و در سوی دیگر رفتار پرخاشگرانه قرار دارد.حالت قاطعانه و تمایل به ابراز وجود،نه تنها ابراز صحیح خشم و تحریکات دیگر را در بر می گیرد،بلکه همه نوع احساسات گرم و شدیدا محبت آمیز را نیز شامل می شود(آلبرتی و امونز،1385).
(جوارد[9]1971،مورد[10]1968،نقل جونز،2000) مطرح می کنند که توانایی در بیان احساسات،نیاز ها و آرزوها به اشخاص مهم در زندگی،به عنوان یک عامل مهم در سلامت روان محسوب می شود و جوارد بر این باور است افرادی که اطلاعات روشنی در مورد خودشان به دیگران نمی دهند،نه تنها خودشان را از دیگران دور می کنند،بلکه آنها نمی توانند خودشان را از طریق ارتباط دو طرفه و واکنش دیگران بشناسند."مورر"پیشنهاد می کند که ابراز احساس به اشخاص صمیمی،تنش را کاهش داده و از ایجاد احساسات منفی جلوگیری می کند و توانایی ابراز وجود یک روش انتقال احساس و نیاز،به شکل مثبت و بی ضرر است.این نوع ارتباط،پیام های مستقیمی در مورد نیاز ها و امیال به افراد می دهد که در پیش گیری و اصلاح سوء تعبیر ها مفید می باشد.
سبک های پاسخ
برای درک کامل مفهوم ابراز وجود کافی است تمایز بین سبک های پاسخ دهی را از سایر روش های پاسخ دادن را بررسی کنیم.در اینجا سه سبک ارتباطی یعنی سبک غیر ابراز مندانه،سبک ابراز مندانه و پرخاشگرانه را از نظر می گذرانیم.
سبک غیر ابراز مندانه
پاسخ های غیر ابراز مندانه شامل بیان خود به صورت رفتارهای خود فراموشی و پوزش خواهانه می باشند که در این صورت افکار،احساسات و حقوق فردی می تواند به راحتی نادیده گرفته شود(هارجی و دیکسون،2000)،افراد دارای این سبک ارتباطی،تمایل دارند که از تعارض در همه شرایط جلوگیری کنند. این افراد نگرانی ها،را درونی می کنند تا خود را به خطر بیندازند.اعتقاد زیربنایی این افراد آن است که نیاز های افراد دیگر،مهم تر از نیاز های خودشان می باشند و اگر افراد نیاز های خودش را بر آورده کند،دیگران او را طرد خواهند کرد.
در این سبک ارتباطی افراد معمولا دچار حالات زیر می شوند:
-تردید ها و طفره رفتن ها
-موافقت با عقاید دیگران بدون توجه به احساسات شخصی
-بیان نکردن عقاید خود
-فقدان اعتماد به نفس
-ارزش های دیگران را مهم تر از ارزش های خود در نظر گرفتن(هارجی و دیکسون،2000).
سبک پرخاشگرانه
در پاسخ های پرخاشگرانه،ظاهرا هیچ نوع احساس همدردی و درک افراد دیگر در آن موقعیت وجود ندارد.گرچه در اولین نظر ممکن است مشهود نباشد،ولی فرد پرخاشگر عزت نفس پایینی دارد.چنین فردی نمی تواند به دیگران اهمیت و یا فرصت دهد.(ریس[11] و گراهام[12]،1991؛نقل از ساندرز،2000).
پاسخ های پرخاشگرانه به صورت استفاده از درخواست ها،دستور های رک و بی پرده،تهدیدها،استهزاء یا بد رفتاری با دیگران،حقوق افراد دیگر را نقض می کند(هارجی و دیکسون،2000).این افراد از تهدید و کنترل در بر آوردن نیاز هایشان استفاده می کنند و با سایرین به صورت بی ادبانه و صدمه زننده ارتباط برقرار می کنند.اعتقاد زیربنایی این افراد آن است که قدرت و کنترل تنها راهی است که نیاز هایشان را از آن طریق می توانند بر آورده کنند.
[1]Harjy
[2]Diksoon
[3]Veolpi
[4]Keparan
[5]Alberti
[6]Amoonez
[7]Loang
[8]Jakobooski
[9]Jjoard
[10]Mord
[11] Reis
[12]Gerahom
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
بازدید ها | 1 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 53 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 43 |
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه
سازمان های مردمی حمایت از کودکان خیابانی
سازمانهای مردم نهاد و مفاهیم آن
سازمانهای مردم نهاد که به اختصار [1]NGO نامیده میشوند در دنیای معاصر جایگاه و کارکرد بسیار مناسبی دارند. روند حرکت جوامع پیشرفته به سوی واگذار کردن بیش از پیش این امور به این سازمانها و تلاش بیش از پیش این سازمانها در جهت حل مسائل و مشکلات افراد جامعه بر مبنای تواناییها و قابلیتهای محلی، باعث افزایش توجه روز افزون به این سازمانها شده است. در اینجا به توضیح مختصری درباره سازمانهای مردم نهاد و وظایف و کارکردهای آنها در جامعه پرداخته میشود:
2-5-1 تعریف سازمانهای مردم نهاد
با اینکه سازمانهای غیردولتی و مردمنهاد مفهومی است که نمیتوان تعریفی خاص، دقیق و جامع و تاریخچه پیدایش معینی برای آن قائل شد، با این حال رشد بیسابقه اینگونه سازمانها و کارکرد خارقالعاده آنها در حل معضلات و نابهنجاریهای بشری، خاصه در شهرها، باعث شده است تا از مفهومی تقریباً ناشناخته با حیطه وظایفی ثابت و محدود به گونهای شگفتآور تغییریافته و به بازیگری قدرتمند در عرصه ملّی و بینالمللی تبدیل شود و توانایی تأثیرگذاری هرچه بیشتری را- گاهی همدوش دولتها و سازمانهای بینالمللی- کسب کنند. از سوی نهادهای بینالمللی و پژوهشگران، تعاریف مختلفی از سازمانهای مردم نهاد عنوان شده که در اینجا به چند مورد از مشهورترین این تعاریف اشاره میشود:
1) در سطح بینالمللی، واژه سازمانهای غیردولتی برای نخستین بار در قطعنامه شورای اجتماعی و اقتصادی سازمان ملل در فوریه 1950 اینگونه مورد استفاده قرار گرفت: هر نوع سازمان بینالمللی که با موافقت دولتی ایجاد نشده باشد سازمان غیردولتی محسوب میشود. از آن پس واژۀ NGO برای انواع متعدد سازمانهایی که در درون مرزهای هرکشور فعالیت میکنند بکار گرفته شد (سازمان ملل، 1992 به نقل از ببری، 1384)
2) بانک جهانی سازمانهای مردم نهاد را به چند دسته تقسیم میکند: الف- سازمانهایی که برای جامعه و از سوی آن تشکیل یافته و دولت در آن دخالتی ندارد. ب- سازمانهایی که در درون خود حالت منعطف و دموکراتیک داشته و تلاش میکنند تا خالی از مقاصد منفعت طلبانه برای خویش، به مردم خدمت کنند. ج- سازمانی با ساختار غیرانتفاعی و ماهیتی داوطلبانه و توسعه محور است. د- سازمانی که به احزاب سیاسی وابستگی نداشته باشد و برای کمک، توسعه، بهداشت و سلامت جامعه فعالیت میکند. ه- سازمانی که تلاش دارد کیفیتزندگی افراد را با تأکید بر علل ریشهای مشکلات ارتقاء بخشد (بانک جهانی، 2001: 246).
3) سازمان ملل متحد اصطلاح NGO را به گروههای غیرانتفاعی داوطلبانه از شهروندان جهانی اطلاق میکند که در سطح محلی، ملّی و بینالمللی تشکیل شده باشند. آنها نظرات و ارزیابیهای کارشناسی خود را ارائه میدهند و به مثابه مکانیسم هشداردهنده عمل میکنند، همچنین آنها در اجرای توافقنامههای بینالمللی همکاری و نظارت دارند. درتعریف دیگر از سازمان ملل آمده است: گروهی از افراد که داوطلبانه و با هدف غیرانتفاعی گردهم میآیند و درسطح محلی یا بینالمللی فعالیت میکنند (سازمان ملل متحد، 1992 به نقل از جوانی، 1390: 55).
4) اداره اطلاعات عمومی سازمان ملل: به هر سازمان غیردولتی و داوطلبانهای اطلاق میشود که درسطح محلی، ملّی یا بینالمللی فعالیت دارد و افرادی با علائق مشترک، آن را اداره میکنند. خدمات انسان دوستانه، توجه دادن مردم به اعمال دولت، نظارت برسیاستهای اتخاذ شده ازسوی دولت و تشویق به مشارکت سیاسی در امور خارجه، در شمار فعالیتهای این سازمانها قرار میگیرند. سازمانهایی از این دست، با تحلیل و کارشناسی امور، نقشی مشابه سازوکارهای هشداردهنده را بازی میکنند.
5) شورای اروپا[2] برای سازمانهای غیردولتی تعریف ذیل را دارد: «سازمانهای غیردولتی، جمعیتها یا جنبشها یا گروههایی هستند که مستقل از دولت، بدون قصد منفعتطلبی و در جهت منافع خاص همچون مسائل شغلی، اجتماعی، فرهنگی، تجاری، سیاسی، علمی، انساندوستانه، مذهبی و... تشکیل گردیدهاند»(ببری، 1383).
دایان اتو[3] تعریف ذیل را ارائه داده است: «یک سازمان غیردولتی، شخصیتی غیرانتفاعی است که اعضای آن، شهروند یا مجموعهای از شهروندان یک یا چند کشور است که نوع فعالیت آن به منظور پاسخگویی به احتیاجات افراد جامعه و یا جوامعی که سازمان مذکور با آن همکاری مینماید تعیین میشود».
تعریف سالامون لستر و هلمونت آنهیار[4]: «سازمان غیردولتی، تشکل مستقل، منعطف، دموکراتیک و غیرانتفاعی است که فعالیتهای خود را در جهت کمک به تقویت بنیههای اقتصادی و اجتماعی گروههای حاشیهای، حل معضلات عامه و گاه رفع مسائل قشری خاص متمرکز نموده است».
غفاری و نیازی(1386) عنوان میکنند که «این سازمانها شامل گروهها و نهادهای بسیاری هستند که به طور کامل، مستقل از حکومت عمل میکنند و در درجه نخست، همکاری و انسان محوری را بر هدفهای تجاری ترجیح میدهند» (غفاری، نیازی، 1386: 172 به نقل از جوانی، 1390).
نمازی(1380) سمنها را نهادی مستقل و بدون وابستگی به دولت میداند که بدست افرادی خیرخواه و بشردوست اداره میشوند و اهداف مشترک و معینی دارند و نسبت به جامعه مدنظر خود احساس مسئولیت میکنند (نمازی، 1380: 251).
برای اینکه در این پژوهش یک تعریف اساسی برای آغاز سخن وجود داشته باشد و از آنجا که پژوهش در جامعه ایران انجام گرفته، تعریف ارائه شده در بانک اطلاعات سازمانهای غیردولتی ایران به عنوان اساس کار انتخاب و بیان میشود. در این تعریف آمده است: «سازمانی غیردولتی محسوب میشود که تشکیلات و ساختاری مشخص داشته، غیرحکومتی باشد، همچنین عمده اعتبار آن از بخش غیردولتی تأمین شود، نیز غیرانتفاعی و داوطلبانه بوده، پاسخگوی تمام یا بخشی از نیازهای جامعه خود باشد».
2-5-2 ویژگیهای سازمانهای مردم نهاد
از آنجا که این سازمانها از لحاظ نوع فعالیت و وظایف، حوزه کاری، وسعت جغرافیایی و زیرپوشش، تعداد اعضا و مسائلی از این قبیل دارای تنوع و گستردگی زیاد هستند، از نظر متخصصان و مسئولان ذیربط دارای ویژگیهای مختلفی هستند که برخی از آنها ویژگی عام این سازمانها به شمار آمده و مورد قبول همگان میباشد و برخی دیگر از آنها نیز خاص برخی از آنها میباشد. از آنجا که شناخت این سازمانها از طریق شناخت ویژگی آنها امکانپذیر است، در ادامه به ویژگیهایی که محققان و مسئولان ذیربط این سازمانها برای آنها برشمردهاند، پرداخته میشود. از مجموع بررسیهای صورت گرفته در زمینه سازمانهای غیردولتی و نیز شناسایی و تمیز سازمانهای مختلفی که با چنین هدف و فلسفهای فعالیت میکنند، میتوان ویژگیهای زیر را مورد تأکید قرار داد:
1- غیرانتفاعی بودن[5]: این سازمانها با انگیزه سودجویانه شکل نگرفتهاند و در پی کسب سود برای اشخاص یا دستههای خاص نیستند. هرچند میتوانند در فعالیتهای بازرگانی شرکت کرده تولید سود و سرمایه کنند، سود و سرمایهی آنها باید صرفاً برای اجرای مأموریت سازمان به مصرف برسد یا در سازمان سرمایهگذاری شود.
2- نداشتن وابستگی به دولت[6]: سازمانهای غیردولتی را مردم تأسیس میکنند و عموماً دولت در ایجاد و مدیریت آنها نقشی ندارد از قبیل انجمنها، مجامع، گروههای حرفهای و سازمانهای خیریه و مذهبی. به دیگر سخن این سازمانها در ساختار دیوانسالاری دولتی جایی ندارند. با وجود غیردولتی بودن این سازمانها، برخی دولتها با هدف گسترش مشارکتهای مردمی در تأسیس و مدیریت این سازمانها دخالت میکنند.
3- داوطلبانه بودن[7]: خصلت عمدهی سازمانهای غیردولتی آن است که مردم به صورت داوطلبانه آنها را تشکیل دادهاند. با وجود آنکه این سازمانها باید تابع قوانین و مقررات باشند، هیچ تشکیلات دولتی نباید در شرایط عادی دستور ایجاد، اداره و انحلال آنها را صادر کند و هرچند این سازمانها به استخدام کارمند اقدام میکنند، به مشارکت داوطلبانهی بسیاری از افراد علاقهمند، برای خدمت در هیئت مدیره و کمکهای دیگر متکی هستند.
4- برخورداری از شخصیت حقوقی[8]: برای گسترش فعالیت سازمانهای غیردولتی، قوانینی وضع میشود که براساس آن، این سازمانها به ثبت رسیده، از شخصیت حقوقی مستقل برخوردار میشوند. این امر موجب جلب اعتماد مردم به آنها شده و از این طریق آنها میتوانند با سازمانهای دولتی قرارداد امضا کرده، از تسهیلات مختلفی نظیر وام بانکی استفاده کنند.
5- مدیریت دموکراتیک و مشارکتی[9]: در این سازمانها فرآیند دموکراتیک یا مردمسالاری اهمیّت بالایی دارد زیرا این روند مشارکت مستمر افراد داوطلب را تضمین میکند. ماهیت مردمی آنها اقتضا میکند که فرآیند اداره آنها از پایین به بالا و مشارکتی باشد. برهمین اساس نیز مدیران آنها از سوی اعضا انتخاب و درصورت عدم رضایت از عملکردشان برکنار میشوند. این ویژگی سبب میشود که اعضا همواره برعملکرد مدیران نظارت داشته باشند و مدیران پاسخگوی عملکردشان در مقابل اعضا باشند و به این ترتیب نیز سازمان از پویایی بیشتری برخوردار شود. بنابراین، هرچند سازمانها به سوی نخبهگرایی حرکت کنند از ماهیت دموکراتیک بودن به در خواهند شد.
6- خودگردان[10]: سازمانهای غیردولتی، ازنظر مالی خودگردان هستند. هرچند آنها از دولت، افراد خیّر، سازمانهای بینالمللی و... کمکهایی دریافت میکنند، این کمکها نباید بهگونهای باشد که وابستگیشان را به کمک دهنده فراهم کرده، آنها را از اهداف و تعهدات اجتماعیشان دور سازد.
7- غیرسیاسی بودن[11]: سازوکارهای تأسیس سازمانهای غیردولتی با سازمانهای سیاسی(احزاب) متفاوت است و معمولاً آنها در زمان تأسیس تعهداتی مبنی بر وارد نشدن به حوزههای سیاسی میسپارند. در برخی کشورها نظیر اندونزی زمانی که سازمانهای غیردولتی با احزاب سیاسی همدستی داشتهاند، دولت مانع از گسترش آنها شده است. با این همه، این ویژگی نباید به معنی اجتناب ازحرکتهای جمعی و انتقادی به برنامهریزیهای دولتی و بینالمللی تلقی شود. آنها میتوانند از سازمانهای ملّی و بینالمللی انتقاد کنند، برنامههایشان را افشا کنند و راهپیماییهای مسالمتآمیز ترتیب دهند.
[1][1]Non government organization
[2]The council of Europe and NGOs 1995,bruxell
[3]Otto, Dianne
[4]Lester, salamon. Anhier, Helmut
[5]Being Nonprofit
[6]Lack of dependence on government
[7]Voluntary
[8]Having legal personality
[9]Democratic and participatory management
[10]Autonomous
[11]Being apolitical