نرم افزار شبیه ساز و ارسال اتوماتیک پست های محصولات به سایتها و وبلاگ ها به همراه آموزش ویژه ساخت کلمات کلیدی سریع

نرم افزار شبیه ساز و ارسال اتوماتیک پست های محصولات به سایتها و وبلاگ ها به همراه آموزش ویژه ساخت کلمات کلیدی سریع

نرم افزار شبیه ساز و ارسال اتوماتیک پست های محصولات به سایتها و وبلاگ ها به همراه آموزش ویژه ساخت کلمات کلیدی سریع
نرم افزار شبیه ساز و ارسال اتوماتیک پست های محصولات به سایتها و وبلاگ ها به همراه آموزش ویژه ساخت کلمات کلیدی سریع

نرم افزار شبیه ساز و ارسال اتوماتیک پست های محصولات به سایتها و وبلاگ ها به همراه آموزش ویژه ساخت کلمات کلیدی سریع

نرم افزار شبیه ساز و ارسال اتوماتیک پست های محصولات به سایتها و وبلاگ ها به همراه آموزش ویژه ساخت کلمات کلیدی سریع

دانلود رایگان مبانی نظری و پیشینه تحقیق با موضوع هوش معنوی

مبانی نظری و پیشینه تحقیق با موضوع هوش معنوی
دسته بندی روانشناسی و علوم تربیتی
بازدید ها 2
فرمت فایل doc
حجم فایل 86 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 39
مبانی نظری و پیشینه تحقیق با موضوع هوش معنوی

فروشنده فایل

کد کاربری 4558
کاربر

توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)

همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه

توضیحات نظری کامل در مورد متغیر

پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه

رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب

منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)

نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc

قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه

هوش معنوی

مفهوم هوش:

فرهنگ لغات وبستر، هوش را توانایی برای یادگیری یا درک مفاهیم جدید و دستیابی به موقعیت جدید می داند. نازل (2004) هوش را رفتار حل مسئله سازگارانه ای بیان می کند که در راستای تسهیل اهداف کاربردی و رشد سازگارانه جهت گیری شده است. این رفتار سازگارانه، از شباهت اهداف متعدد می کاهد که باعث تعارض درونی می شود.. این مفهوم هوش مبتنی بر گزاره ای است که فرایند حرکت به سوی اهداف ،انجام راهبردهایی را برای غلبه بر موانع وحل مسئله ضروری می سازد.
هوش به عنوان یک توانایی شتاختی در اوایل قرن بیستم توسط آلفرد بینه مطرح شد ، وی همچنین آزمونی برای اندازه گیری میزان بهره هوش افراد ابداع کرد ، سپس لوئیس ترمن ودیوید وکسلر آزمونهای جدید تری ساختند( رجایی، 1389)
مفهوم تحلیلی غرب از هوش بیشتر بیشتر شناختی است وشامل پردازش اطلاعات می شود ،در حالیکه رویکرد ترکیبی شرق نسبت به هوش، مولفه های گوناگون عملکرد وتجربه انسان از جمله شتاخت شهود وهیجان را در یک ارتباط کامل در بر می گیرد(نازل، 2004)
در چند دهه ی اخیر مفهوم هوش به حوزه های دیگری مانند هوش هیجانی ، هوش طبیعی ، هوش وجودی وهوش معنوی گسترش یافته است ،استرنبرگ (2001) عنوان نمود که برای یک پیش بینی مناسب ازموفقیت های افراد ورهبری نیازمند گسترش مفهوم هوش ،فراسوی هوشبهرهستیم.
سالوی(2002)عنوان کرد هوش انسان متشکل از مجموعه محدودی از قابلیت های شناختی نیست ، بلکه جنبه ای هیجانی نیز می تواند در آن مطرح باشد ، مایر وسالوی(1997) هوش هیجانی را شامل توانایی برای تشخیص درست هیجان ها وعواطف دیگران .پاسخ متناسب به آنها،همچنین برانگیختن ،آگاهی و نظم بخشیدن وکنترل پاسخ های هیجانی خویش می داند. بار- آن(2002) پنج مولفه درون فردی ، بین فردی ،انطباق پذیری ،مدیریت استرس وخلق کلی را برای هوش هیجانی مشخص نموده وآزمونی برای اندازه گیری آن ساخت(رجایی، 1389).
گاردنر (1999) هوش را شامل مجموعه توانایی هایی می داند که برای حل مسئله وایجاد محصولات جدیدی که در یک فرهنگ ارزشمند تلقی می شوند، به کار می رود . از نظر وی انواع نه گانه هوش عبارتند از : هوش زبانی ، موسیقیایی ،منطقی-ریاضی، فضایی- بدنی، حرکتی، هوش های فردی(که شامل هوش درون فردی وبین فردی می شود)، هوش طبیعی وهوش وجودی که شامل ظرفیت مطرح کردن سوالات وجودی است(آمرام، 2005)، از دید گاردنر هوش وجودی یعنی ظرفیت برای سوال درمورد ماهیت انسان، چرایی وغایت زندگی که در عرفان ،هنر ،شعر وفلسفه ودین جلوه گر می شود اما به این هوش با دیده ی تردید نگریسته است(رجایی ،1389).
هلما واستریزنک (2004) عنوان می کنند که هوش وجودی توانایی برای یافنن معنا ی زندگی است وچهار مولفه را برای هوش وجودی مشخص می کنند:
الف)توانایی ادراک ارزشهای سودمند احتمالی در موقعیت های عینی همچون )مشکلات زندگی،بیماری ،واز دست دادن نزدیکان وغیره ) که فرد را برای یافتن معنای جدیدی از زندگی وتعبیر وتفسیر آن به چالش می کشاند وارزش مثبت دادن به این موقعیت ها ومعنادار کردن آنها منجر به هدفمندی ورضایت در زندگی می گردد.
ب)توانایی برای تشکیل سلسله مراتبی از ارزش ها واهداف که با سیستم اعتقادی سازمان یافته فرد مربوط است .
ج)مدیریت خویشتن ومسائل ،جهت رسیدن به اهداف با شیوه های مناسب.
د)توانایی برای تحت تاثیر قرار دادن وکمک به سایر افراد در مورد یافتن معنای زندگی.
توانایی برای یافتن معنای زندگی یک عنصر مهم در هوش معنوی نیز می باشد، هوش وجودی وهوش معنوی هرچند که کاملا همانند نیستند ، اما سازه های مرتبط به هم هستند که تا حدودی با یکدیگر همپوشی دارند(هلما واستریزنک، 2004).

2-2- معنویت :

معنویت به عنوان یکی از ابعاد انسانیت شامل آگاهی وخودشناسی می شود ، این آگاهی ممکن است منجر به تجربه ای شود که فراتر از خودمان است ،ایمونز تلاش کرد معنویت را براساس تعریف گاردنر از هوش ،در چارچوب هوش مطرح نماید ومعتقد است معنویت می تواند شکلی از هوش تلقی شود زیرا عملکرد وسازگاری فرد را پیش بینی می کند وقابلیت هایی را مطرح می کند که افراد را قادر می سازد به حل مسائل بپردازند وبه اهدافشان دسترسی داشته باشد.گاردنر، ایمونز را مورد اتقاد قرار می دهد ومعتقد است که باید جنبه هایی از معنویت که مربوط به تجربه های پدیدار شناختی هستند(مثل تجربه تقدس یا حالات متعالی)از جنبه های عقلانی ،حل مسئله وپردازش اطلاعات جدا کرد (آمرام، 2005). می توان علت مخلفت محققانی مانند گاردنر را به نگاه شناخت گرایانه آنان از هوش نسبت داد(نازل ،2004).
معنویت دارای سه بعد است :

1- معنا: معنویت شامل جستجوی معنا وهدف به شیوه ای است که به وجودی مقدس یا واقعیتی غایی ارتباط پیدا می کند ،معمولاً این امر موجب پاسخ به این سوال می شود که « چطور دیدگاه من در مورد وجودی مقدس یا وااقعیتی غایی به زندگی ام معنا می بخشد؟ معنا ممکن است دربرگیرنده ی اصول اخلاقی وارزش های متعالی نیز شود ، بخصوص که چنین جنبه های زندگی سرچشمه گرفته از دیدگاه ما نسبت به وجودی مقدس یا واقعیت غایی است .

2- تعالی : این واژه به تجربیات فراشخصی یا وحدت بخش اشاره می کند که ارتباطی فراسوی خود شخصی مان را فراهم می سازد وشامل ارتباط با وجودی مقدی یا واقعیتی غایی می گردد.

3- عشق : عشق منعکس کننده ی بعد اخلاقی معنویت می باشد ، بخصوص زمانی که توسط باورهای مربوط به واقعیتی غایی یا وجودی مقدس برانگیخته شده باشد. بسیاری از آموزگاران معنوی همچون دالایی لاما، عشق را به مثابه ی جوهره ی معنویت می دانند ومعنویت را با ویژگی هایی از روح انسان همچون عشق ، شفقت ،صبر ،تحمل ،بخشایش،رضایت خاطر ،احساس مسئولیت وحس سازگاری که شادمانی را برای خود ودیگران به ارمغان می آورد ،مرتبط می دانند.از نظر هارتز ،اینکه بتوانیم عشق بورزیم یا نه منعکس کننده ی این موضوع است که دو بعد دیگر معنویت (معنا وتعالی ) را، تاچه اندازه جدی می گیریم ،منظور از عشق صرفا یک احساس نیست، عشق می تواند مستلزم انجام دادن کاری باشد که بیشترین فایده را برای خود و دیگران در پی داشته باشد(هارتز،ترجمه ی کامگار وجعفری،1387)
از دیدگاه غباری بناب وهمکاران ، معنویت عبارت است از :ارتباط با وجود متعالی، باور به غیب، باور به رشد و بالندگی انسان در راستای گذشتن از پیچ وخم های زندگی وتنظیم زندگی شخصی برمبنای ارتباط با وجود متعالی در هستی معنادار، سازمان یافته وجهت دار الوهی .این بعد وجودی انسان فطری وذاتی است و با توجه به رشد وبالندگی انسان ودر نتیجه انجام تمرینات ومناسک دینی متحول شده وارتقا می یابد(غباری بناب وهمکاران ،1387).


دانلود رایگان پیشینه تحقیق و ادبیات نظری هوش معنوی

پیشینه تحقیق و ادبیات نظری هوش معنوی
دسته بندی روانشناسی و علوم تربیتی
بازدید ها 2
فرمت فایل doc
حجم فایل 38 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 45
پیشینه تحقیق و ادبیات نظری هوش معنوی

فروشنده فایل

کد کاربری 4558
کاربر

توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)

همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه

توضیحات نظری کامل در مورد متغیر

پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه

رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب

منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)

نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc

قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه

هوش معنوی

نظریه هوش معنوی پس از آنکه برای اولین بار درسال 1997 توسط دو نویسنده زوهار و مارشال معرفی شد، درسال 2000 کتابی را با همین عنوان منتشر کرده و آن را عامل یکپارچگی و به تمامیت رسیدن و کامل شدن دانسته اند.

دراین کتاب درمورد شواهد علمی نیز بحث شده است نظیر پژوهش های پرسینگر[1] روانشناس اعصاب و راماچاندران متخصص مغز و اعصاب در دهه 1990 در دانشگاه کالیفرنیا که منجر به شناسایی یک نقطه درمغز انسان شد که به نام نقطه خدا[2] نامگذاری شد. این منطقه دریکی از اتصالات عصبی درلوب تمپورال مغز واقع شده است. درطول اسکن با توپوگرافی انتشار پوزیترون، این مناطق عصبی هرزمان که موضوعات تحقیقی معنوی و روحانی با افراد مورد بحث قرار گرفته است روشن شده اند.

با اینکه وجود این نقطه درمغز دلیلی برای اثبات وجود خدا نمی دهد، ولیکن نمایانگر آن است که مغز برای پاسخ به پرسش های نهایی و غایی برنامه ریزی شده است(پارسا،1389).

هوش معنوی، مشاور و راهنمای رسیدن به درک درستی از ابعاد دیگر است و تمایل ما برای یافتن معنا و ارتباط با بی نهایت است.

هوش معنوی به ما کمک می کند تا اصول درست و حقیقی را که در ناخودآگاه ما وجود دارند را هضم و درک نموده و بخشی از آگاهی مان نماییم که می تواند مانند یک قطب نما برایمان عمل کند. برای این منظور قطب نما تصویر بسیار خوبی است، زیرا که همیشه به نقاط شمال اشاره دارد که دلالت به سمت بالا دارد.

همگام با رویای نوری که از درون دستهایمان دور می شود به دنیا می آیندو کل زندگیشان را جهت بازگشت به آن هاله نور یا آن منبع پرانرژی حیات و آفرینش و غوطه ور شدن درپاکی و بیکران آن و غرق شدن دراصالت خویش صرف و وقف می نمایند.

همان نوری که از آن می آییم و درآن جسم مان شروع به شکل گیری می کند و شروع به شناختن دستها و پاها و صورت و سایر اعضای بدنمان و تشخیص آنها می کنید و با تکامل جسمی جهت ورود به این دنیای فانی به ناگه با خروج از رحم مادر برای اولین بار چشمان فیزیکی خود را باز می کنید و همه چی را از جنس گوشت و خون و اجسام لمس شدنی می بیند و مادر پدری را که ما را احاطه کرده اند و آرام آرام با صبر و عشق و حمایت خود به ما فیزیک رامی آموزند تا مقدمات راه عبور از این آزمایش را فراگیریم. آنچه دراین محیط می آموزید آن است که همه ما از خدا هستیم و مخلوق و معبود اوییم ولی بسیار هستیم و برروی زمین پراکنده شدیم و هرکدام مان منحصر به فرد و ویژه هستیم همچو نمایی از خالق خود، و با قوانین جاری در طبیعت آشنا می شویم و همچنین قوانین و عرف مرسوم درجوامع انسانی و اینکه برای سرپا نگه داشتن خود اصول اولیه ای وجود دارد همچو نیازهای جسمانی نفس کشیدن، خوردن، خوابیدن، دفع کردن و معاشرت کردن و آنچه محسوس است آن است که تصویر آن نور از پس زمینه وجودمان پاک نخواهد شد و فطرتمان ما را به سوی آفریدگارمان و آن یکتا و نور مطلق که همه چیز از او نسبیت می یابد و آن هستی و نیستی ازلی که همه هیچ است هدایت می کند، چه بدانید و چه ندانید و چه خواب باشید.

باتوجه به سیر تکاملی بشر از خلقتش تاکنون و شکل گیری تمدن ها و پیشرفت حاصله درعلوم و فنون، آدمی توانسته تا حدودی جایگاه خود را روی زمین بیابد و مکانی جهت آسایش خود فراهم نماید و برای این منظور مقررات و قوانینی را برای خود وضع نموده است تا حدود و مرزهای جسمی و فیزیکی رعایت شود و همگان با هم برروی زمین به خیر و خوشی و سلامت روزگار بگذرانند تا از کثرت در وحدت به وحدت درکثرت برسند و کمال را تجربه نمایند.

حال انسانی را درنظر بگیرید که برای جسم و ذهن خود تدارکاتی را آماده و مهیا کرده است لیک گمگشته و خسته و فرسوده به نظر می رسد و روند زندگی او شکل دیگری پیدا کرده و دربسیاری از جوامع تغییراتی را درسلیقه و فرهنگ و آداب و رسوم شان شاهد هستیم که جویندگی انسان را درجهت یافتن و رسیدن به بهترین مسیر و زندگی و درحقیقت آرامش را نشان می دهد.

این سرگشتگی پاسخی ندارد جز توجه به روح، آگاه شدن به آن و نیازهای این بعد وجود و آوردن آن به لحظه لحظه زندگی است.

در این راستا درسال 1997 دو نویسنده زوهار و مارشال یک بعد جدید از هوش انسانی را معرفی کردند به نام هوش معنوی که طبق نظر آنان هوش نهایی است و برای حل مسایل مفهومی و ارزشی استفاده می شود که به شرح آن خواهیم پرداخت(پارسا، 1389)

2-2-1- تاریخچه هوش معنوی

بعد از معرفی هوش های چندگانه توسط گاردنر مفهوم هوش معنوی پدیدار گشت. گارنر درسال 1983 درکتاب معروف خود تحت عنوان چارچوب های مغز تئوری هوش های چندگانه را مطرح نمود بعد از آن هوش عاطفی که دراصل توسط پاین[3](1985) معرفی گشت به وسیله سالری و مایر[4] درسال 1990 به عنوان یک نوع هوش اجتماعی درمقاله ای تحت عنوان هوش عاطفی مطرح گردید، به دنبال آن گلمن[5] مفهوم هوش عاطفی را وارد دنیای تجارت نمود و کتابی را با عنوان هوش عاطفی تحریر کرد.

درهمان زمان واژه هوش معنوی نیز عنوان گشت. درسال 1985 یکی از کتب از واژه هوش معنوی استفاده نمود. نویسنده درآن عنوان کرد: با اشاره به نور هوش معنوی که عیسی مسیح نشان داده بود. مسیح گفت که من نور جهان هستم با وجود این منبع صرفا مربوط به کتاب مقدس و به شیوه های رفتاری دیگر اشاره ندارد. بنابراین در رابطه با ابداع واژه هوش معنوی و کاربرد آن درحوزه اجتماعی هنوز ادعایی وجود ندارد.

سیسک و تورنس (2001) ریشه هوش معنوی را نوشته های باستان و عرفان شرق می داند. آنها به تأثیر صوفی ها اسلام، بودا و تائونیسم اشاره کرده اند(کراین[6]2008).



[1] Persingell

[2] God-spot

[3] Payen

[4] Sualari & Mayer

[5] Goalman

[6] Kerayn


دانلود رایگان مبانی نظری و پیشینه تحقیق با موضوع هوش معنوی

مبانی نظری و پیشینه تحقیق با موضوع هوش معنوی
دسته بندی روانشناسی و علوم تربیتی
بازدید ها 2
فرمت فایل doc
حجم فایل 86 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 39
مبانی نظری و پیشینه تحقیق با موضوع هوش معنوی

فروشنده فایل

کد کاربری 4558
کاربر

توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)

همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه

توضیحات نظری کامل در مورد متغیر

پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه

رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب

منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)

نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc

قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه

هوش معنوی

مفهوم هوش:

فرهنگ لغات وبستر، هوش را توانایی برای یادگیری یا درک مفاهیم جدید و دستیابی به موقعیت جدید می داند. نازل (2004) هوش را رفتار حل مسئله سازگارانه ای بیان می کند که در راستای تسهیل اهداف کاربردی و رشد سازگارانه جهت گیری شده است. این رفتار سازگارانه، از شباهت اهداف متعدد می کاهد که باعث تعارض درونی می شود.. این مفهوم هوش مبتنی بر گزاره ای است که فرایند حرکت به سوی اهداف ،انجام راهبردهایی را برای غلبه بر موانع وحل مسئله ضروری می سازد.
هوش به عنوان یک توانایی شتاختی در اوایل قرن بیستم توسط آلفرد بینه مطرح شد ، وی همچنین آزمونی برای اندازه گیری میزان بهره هوش افراد ابداع کرد ، سپس لوئیس ترمن ودیوید وکسلر آزمونهای جدید تری ساختند( رجایی، 1389)
مفهوم تحلیلی غرب از هوش بیشتر بیشتر شناختی است وشامل پردازش اطلاعات می شود ،در حالیکه رویکرد ترکیبی شرق نسبت به هوش، مولفه های گوناگون عملکرد وتجربه انسان از جمله شتاخت شهود وهیجان را در یک ارتباط کامل در بر می گیرد(نازل، 2004)
در چند دهه ی اخیر مفهوم هوش به حوزه های دیگری مانند هوش هیجانی ، هوش طبیعی ، هوش وجودی وهوش معنوی گسترش یافته است ،استرنبرگ (2001) عنوان نمود که برای یک پیش بینی مناسب ازموفقیت های افراد ورهبری نیازمند گسترش مفهوم هوش ،فراسوی هوشبهرهستیم.
سالوی(2002)عنوان کرد هوش انسان متشکل از مجموعه محدودی از قابلیت های شناختی نیست ، بلکه جنبه ای هیجانی نیز می تواند در آن مطرح باشد ، مایر وسالوی(1997) هوش هیجانی را شامل توانایی برای تشخیص درست هیجان ها وعواطف دیگران .پاسخ متناسب به آنها،همچنین برانگیختن ،آگاهی و نظم بخشیدن وکنترل پاسخ های هیجانی خویش می داند. بار- آن(2002) پنج مولفه درون فردی ، بین فردی ،انطباق پذیری ،مدیریت استرس وخلق کلی را برای هوش هیجانی مشخص نموده وآزمونی برای اندازه گیری آن ساخت(رجایی، 1389).
گاردنر (1999) هوش را شامل مجموعه توانایی هایی می داند که برای حل مسئله وایجاد محصولات جدیدی که در یک فرهنگ ارزشمند تلقی می شوند، به کار می رود . از نظر وی انواع نه گانه هوش عبارتند از : هوش زبانی ، موسیقیایی ،منطقی-ریاضی، فضایی- بدنی، حرکتی، هوش های فردی(که شامل هوش درون فردی وبین فردی می شود)، هوش طبیعی وهوش وجودی که شامل ظرفیت مطرح کردن سوالات وجودی است(آمرام، 2005)، از دید گاردنر هوش وجودی یعنی ظرفیت برای سوال درمورد ماهیت انسان، چرایی وغایت زندگی که در عرفان ،هنر ،شعر وفلسفه ودین جلوه گر می شود اما به این هوش با دیده ی تردید نگریسته است(رجایی ،1389).
هلما واستریزنک (2004) عنوان می کنند که هوش وجودی توانایی برای یافنن معنا ی زندگی است وچهار مولفه را برای هوش وجودی مشخص می کنند:
الف)توانایی ادراک ارزشهای سودمند احتمالی در موقعیت های عینی همچون )مشکلات زندگی،بیماری ،واز دست دادن نزدیکان وغیره ) که فرد را برای یافتن معنای جدیدی از زندگی وتعبیر وتفسیر آن به چالش می کشاند وارزش مثبت دادن به این موقعیت ها ومعنادار کردن آنها منجر به هدفمندی ورضایت در زندگی می گردد.
ب)توانایی برای تشکیل سلسله مراتبی از ارزش ها واهداف که با سیستم اعتقادی سازمان یافته فرد مربوط است .
ج)مدیریت خویشتن ومسائل ،جهت رسیدن به اهداف با شیوه های مناسب.
د)توانایی برای تحت تاثیر قرار دادن وکمک به سایر افراد در مورد یافتن معنای زندگی.
توانایی برای یافتن معنای زندگی یک عنصر مهم در هوش معنوی نیز می باشد، هوش وجودی وهوش معنوی هرچند که کاملا همانند نیستند ، اما سازه های مرتبط به هم هستند که تا حدودی با یکدیگر همپوشی دارند(هلما واستریزنک، 2004).

2-2- معنویت :

معنویت به عنوان یکی از ابعاد انسانیت شامل آگاهی وخودشناسی می شود ، این آگاهی ممکن است منجر به تجربه ای شود که فراتر از خودمان است ،ایمونز تلاش کرد معنویت را براساس تعریف گاردنر از هوش ،در چارچوب هوش مطرح نماید ومعتقد است معنویت می تواند شکلی از هوش تلقی شود زیرا عملکرد وسازگاری فرد را پیش بینی می کند وقابلیت هایی را مطرح می کند که افراد را قادر می سازد به حل مسائل بپردازند وبه اهدافشان دسترسی داشته باشد.گاردنر، ایمونز را مورد اتقاد قرار می دهد ومعتقد است که باید جنبه هایی از معنویت که مربوط به تجربه های پدیدار شناختی هستند(مثل تجربه تقدس یا حالات متعالی)از جنبه های عقلانی ،حل مسئله وپردازش اطلاعات جدا کرد (آمرام، 2005). می توان علت مخلفت محققانی مانند گاردنر را به نگاه شناخت گرایانه آنان از هوش نسبت داد(نازل ،2004).
معنویت دارای سه بعد است :

1- معنا: معنویت شامل جستجوی معنا وهدف به شیوه ای است که به وجودی مقدس یا واقعیتی غایی ارتباط پیدا می کند ،معمولاً این امر موجب پاسخ به این سوال می شود که « چطور دیدگاه من در مورد وجودی مقدس یا وااقعیتی غایی به زندگی ام معنا می بخشد؟ معنا ممکن است دربرگیرنده ی اصول اخلاقی وارزش های متعالی نیز شود ، بخصوص که چنین جنبه های زندگی سرچشمه گرفته از دیدگاه ما نسبت به وجودی مقدس یا واقعیت غایی است .

2- تعالی : این واژه به تجربیات فراشخصی یا وحدت بخش اشاره می کند که ارتباطی فراسوی خود شخصی مان را فراهم می سازد وشامل ارتباط با وجودی مقدی یا واقعیتی غایی می گردد.

3- عشق : عشق منعکس کننده ی بعد اخلاقی معنویت می باشد ، بخصوص زمانی که توسط باورهای مربوط به واقعیتی غایی یا وجودی مقدس برانگیخته شده باشد. بسیاری از آموزگاران معنوی همچون دالایی لاما، عشق را به مثابه ی جوهره ی معنویت می دانند ومعنویت را با ویژگی هایی از روح انسان همچون عشق ، شفقت ،صبر ،تحمل ،بخشایش،رضایت خاطر ،احساس مسئولیت وحس سازگاری که شادمانی را برای خود ودیگران به ارمغان می آورد ،مرتبط می دانند.از نظر هارتز ،اینکه بتوانیم عشق بورزیم یا نه منعکس کننده ی این موضوع است که دو بعد دیگر معنویت (معنا وتعالی ) را، تاچه اندازه جدی می گیریم ،منظور از عشق صرفا یک احساس نیست، عشق می تواند مستلزم انجام دادن کاری باشد که بیشترین فایده را برای خود و دیگران در پی داشته باشد(هارتز،ترجمه ی کامگار وجعفری،1387)
از دیدگاه غباری بناب وهمکاران ، معنویت عبارت است از :ارتباط با وجود متعالی، باور به غیب، باور به رشد و بالندگی انسان در راستای گذشتن از پیچ وخم های زندگی وتنظیم زندگی شخصی برمبنای ارتباط با وجود متعالی در هستی معنادار، سازمان یافته وجهت دار الوهی .این بعد وجودی انسان فطری وذاتی است و با توجه به رشد وبالندگی انسان ودر نتیجه انجام تمرینات ومناسک دینی متحول شده وارتقا می یابد(غباری بناب وهمکاران ،1387).


دانلود رایگان پیشینه تحقیق و ادبیات نظری هوش معنوی

پیشینه تحقیق و ادبیات نظری هوش معنوی
دسته بندی روانشناسی و علوم تربیتی
بازدید ها 2
فرمت فایل doc
حجم فایل 38 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 45
پیشینه تحقیق و ادبیات نظری هوش معنوی

فروشنده فایل

کد کاربری 4558
کاربر

توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)

همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه

توضیحات نظری کامل در مورد متغیر

پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه

رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب

منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)

نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc

قسمتی از متن مبانی نظری و پیشینه

هوش معنوی

نظریه هوش معنوی پس از آنکه برای اولین بار درسال 1997 توسط دو نویسنده زوهار و مارشال معرفی شد، درسال 2000 کتابی را با همین عنوان منتشر کرده و آن را عامل یکپارچگی و به تمامیت رسیدن و کامل شدن دانسته اند.

دراین کتاب درمورد شواهد علمی نیز بحث شده است نظیر پژوهش های پرسینگر[1] روانشناس اعصاب و راماچاندران متخصص مغز و اعصاب در دهه 1990 در دانشگاه کالیفرنیا که منجر به شناسایی یک نقطه درمغز انسان شد که به نام نقطه خدا[2] نامگذاری شد. این منطقه دریکی از اتصالات عصبی درلوب تمپورال مغز واقع شده است. درطول اسکن با توپوگرافی انتشار پوزیترون، این مناطق عصبی هرزمان که موضوعات تحقیقی معنوی و روحانی با افراد مورد بحث قرار گرفته است روشن شده اند.

با اینکه وجود این نقطه درمغز دلیلی برای اثبات وجود خدا نمی دهد، ولیکن نمایانگر آن است که مغز برای پاسخ به پرسش های نهایی و غایی برنامه ریزی شده است(پارسا،1389).

هوش معنوی، مشاور و راهنمای رسیدن به درک درستی از ابعاد دیگر است و تمایل ما برای یافتن معنا و ارتباط با بی نهایت است.

هوش معنوی به ما کمک می کند تا اصول درست و حقیقی را که در ناخودآگاه ما وجود دارند را هضم و درک نموده و بخشی از آگاهی مان نماییم که می تواند مانند یک قطب نما برایمان عمل کند. برای این منظور قطب نما تصویر بسیار خوبی است، زیرا که همیشه به نقاط شمال اشاره دارد که دلالت به سمت بالا دارد.

همگام با رویای نوری که از درون دستهایمان دور می شود به دنیا می آیندو کل زندگیشان را جهت بازگشت به آن هاله نور یا آن منبع پرانرژی حیات و آفرینش و غوطه ور شدن درپاکی و بیکران آن و غرق شدن دراصالت خویش صرف و وقف می نمایند.

همان نوری که از آن می آییم و درآن جسم مان شروع به شکل گیری می کند و شروع به شناختن دستها و پاها و صورت و سایر اعضای بدنمان و تشخیص آنها می کنید و با تکامل جسمی جهت ورود به این دنیای فانی به ناگه با خروج از رحم مادر برای اولین بار چشمان فیزیکی خود را باز می کنید و همه چی را از جنس گوشت و خون و اجسام لمس شدنی می بیند و مادر پدری را که ما را احاطه کرده اند و آرام آرام با صبر و عشق و حمایت خود به ما فیزیک رامی آموزند تا مقدمات راه عبور از این آزمایش را فراگیریم. آنچه دراین محیط می آموزید آن است که همه ما از خدا هستیم و مخلوق و معبود اوییم ولی بسیار هستیم و برروی زمین پراکنده شدیم و هرکدام مان منحصر به فرد و ویژه هستیم همچو نمایی از خالق خود، و با قوانین جاری در طبیعت آشنا می شویم و همچنین قوانین و عرف مرسوم درجوامع انسانی و اینکه برای سرپا نگه داشتن خود اصول اولیه ای وجود دارد همچو نیازهای جسمانی نفس کشیدن، خوردن، خوابیدن، دفع کردن و معاشرت کردن و آنچه محسوس است آن است که تصویر آن نور از پس زمینه وجودمان پاک نخواهد شد و فطرتمان ما را به سوی آفریدگارمان و آن یکتا و نور مطلق که همه چیز از او نسبیت می یابد و آن هستی و نیستی ازلی که همه هیچ است هدایت می کند، چه بدانید و چه ندانید و چه خواب باشید.

باتوجه به سیر تکاملی بشر از خلقتش تاکنون و شکل گیری تمدن ها و پیشرفت حاصله درعلوم و فنون، آدمی توانسته تا حدودی جایگاه خود را روی زمین بیابد و مکانی جهت آسایش خود فراهم نماید و برای این منظور مقررات و قوانینی را برای خود وضع نموده است تا حدود و مرزهای جسمی و فیزیکی رعایت شود و همگان با هم برروی زمین به خیر و خوشی و سلامت روزگار بگذرانند تا از کثرت در وحدت به وحدت درکثرت برسند و کمال را تجربه نمایند.

حال انسانی را درنظر بگیرید که برای جسم و ذهن خود تدارکاتی را آماده و مهیا کرده است لیک گمگشته و خسته و فرسوده به نظر می رسد و روند زندگی او شکل دیگری پیدا کرده و دربسیاری از جوامع تغییراتی را درسلیقه و فرهنگ و آداب و رسوم شان شاهد هستیم که جویندگی انسان را درجهت یافتن و رسیدن به بهترین مسیر و زندگی و درحقیقت آرامش را نشان می دهد.

این سرگشتگی پاسخی ندارد جز توجه به روح، آگاه شدن به آن و نیازهای این بعد وجود و آوردن آن به لحظه لحظه زندگی است.

در این راستا درسال 1997 دو نویسنده زوهار و مارشال یک بعد جدید از هوش انسانی را معرفی کردند به نام هوش معنوی که طبق نظر آنان هوش نهایی است و برای حل مسایل مفهومی و ارزشی استفاده می شود که به شرح آن خواهیم پرداخت(پارسا، 1389)

2-2-1- تاریخچه هوش معنوی

بعد از معرفی هوش های چندگانه توسط گاردنر مفهوم هوش معنوی پدیدار گشت. گارنر درسال 1983 درکتاب معروف خود تحت عنوان چارچوب های مغز تئوری هوش های چندگانه را مطرح نمود بعد از آن هوش عاطفی که دراصل توسط پاین[3](1985) معرفی گشت به وسیله سالری و مایر[4] درسال 1990 به عنوان یک نوع هوش اجتماعی درمقاله ای تحت عنوان هوش عاطفی مطرح گردید، به دنبال آن گلمن[5] مفهوم هوش عاطفی را وارد دنیای تجارت نمود و کتابی را با عنوان هوش عاطفی تحریر کرد.

درهمان زمان واژه هوش معنوی نیز عنوان گشت. درسال 1985 یکی از کتب از واژه هوش معنوی استفاده نمود. نویسنده درآن عنوان کرد: با اشاره به نور هوش معنوی که عیسی مسیح نشان داده بود. مسیح گفت که من نور جهان هستم با وجود این منبع صرفا مربوط به کتاب مقدس و به شیوه های رفتاری دیگر اشاره ندارد. بنابراین در رابطه با ابداع واژه هوش معنوی و کاربرد آن درحوزه اجتماعی هنوز ادعایی وجود ندارد.

سیسک و تورنس (2001) ریشه هوش معنوی را نوشته های باستان و عرفان شرق می داند. آنها به تأثیر صوفی ها اسلام، بودا و تائونیسم اشاره کرده اند(کراین[6]2008).



[1] Persingell

[2] God-spot

[3] Payen

[4] Sualari & Mayer

[5] Goalman

[6] Kerayn